برای خوشبخت بودن مادر بودن کافیست ...♥♥♥

دیداردوباره

1392/8/25 15:47
279 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم 

سلام جوجوی مامان

الهی قربونت برم منوبابایی خیلی دلمون واست تنگ شده 

ولحظه شماری میکردیم که دوباره همدیگه روببینیم 

تاروز17آذربا بابایی رفتیم سونوگرافی 

شماهم یه هفته بود مامانی رواذیت میکردی

وزیردلم بیشتروقتها دردمیکرد وسوزش معده امونمو بریده بود

وقتی مطب رسیدیم خیلی شلوغ بود 

منشی اقای دکتر گفت امروز وقت ندارم واسه فردا

یهوبابایی گفت نه من الانم مرخصی گرفتم

خواهش میکنم همین امشب وقت بدین 

منشی هم اصراربابایی رودید قبول کردولی آخرین نفر

نمیدونم خیلی استرس داشتم دردهای زیر شکمم

ترس به وجودم انداخته بودهمش به بابایی 

میگفتم نکنه جفت نی نی پایین باشه و....

تاوقتی نوبتمون شد وبابایی رفتیم داخل

رفتم روی تخت درازکشیدم بابایی هم کنارم وایساده بود

تااقای دکتراومد ودستگاه روگذاشت روشکم مامانی

منم چشمم توی مانیتور بود که چشمام یهوبرق افتاد 

الهی فدات شم مامان جونی 

این دفعه دوم بود که بابایی شمارودیده بود

اماوقتی شمارودید بازم برق خوشحالی تموم صورتش روگرفته بود

اقای دکتربعدازجستجو ازسلامتی شما گفت 

بعدباخنده گفت بچه اوله بابایی گفت اره 

اقای دکترگفت احتمالا شازده پسردارین 

وای بابایی خیلی خوشحال شد ویکی یکی سوالای باباشروع شد

واقای دکتر گفت اگه ازجنسیتش می خواین مطمعن بشین 

یک ماه دیگه دقیق معلوم میشه 

وبعدجواب گرفتیم واومدیم خونه توراه رفتن 

ازبابایی پرسیدم احساسش چی میگه بعد یه عالمه 

حاشیه بابایی گفت حدس میزنم پسره ولی مهم سلامتیشه 

توراه برگشتن ازسونو بابایی دستشوگذاشته بود روشکمم 

همش میگفت الهی شکر خداروشکر وضعیت دوتاتون خوبه

ازاون روز هروقت بغلم میکنه اول میگه پسرباباچطوره

ویکسره قربون صدقمون میشه 

الهی مامان فدات شه باشه بازم صبرمیکنیم 

مهم سلامتی شماست فدات شم 

خیلی دوست داریم مامانی 

تا25 روزدیگه که دوباره همو ببینیم عشق مامان 

واسه  دوباره دیدنت لحظه شماری میکنیم 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)