حضور تودرمن به نام مادر..........
لحظه ای که تست اولم 92/5/30 مثبت بود
هرکه ندونه شماعزیز مامان خبرداری خیلی وقته منتظرت بودم
مامان جون بااومدنت امید روبه خونه آوردی
فدات شم اینقدرباهات حرف دارم گلم
مامان جونی الهی قربونت برم فدای آمدنت
موندنت بشم عشق مامان وبابا
عزیزم صبح با اونکه دلم یقین آمدنت رو می داد ولی ......
رفتم و یک تست گرفتم بلا فاصله گذاشتم
و بعد از چند دقیقه که نگاه کردم
الهی شکررررررررررررررررت من هم مادر شدم
بلا خر اون روز رسید که خیال دو خط شدن تست
به حقیقت تبدیل بشه
وبر من نام شور انگیز مادر نهاده شد
تمشکم نفهمیدم چه طوری از تستم عکس گرفتم
و خودم رو به محل کار بابا یی رسوندم
جایتو در آن لحظه که اشک شوق در چشمان باباجونی بود
خالی بود هرچند تو در آن لحظه به من وبابایی نزدیک بودی
که چشمانمانرا خیس و نمناک کرده بود تمشکم
از همونجا رفتم آزمایشگاه نشتم تا خانم پرستار صدام زد
رفتم داخل و بعد از گرفتن تست خون پرسید
می خواستی یا نه ومن با صدایی که بغض مادر شدن
راداشت گفتم مدتهاست منتظر این لحظه ام
از همونجا رفتم خونه خاله زهره جون
از اونجایی که حالم زیاد خوب نبود
وبوها ی اطرافم من رو آزار می داد
خاله جون شک کرده بود وهمه اشمی گفت
مریم جون تو بارداری و اینها نشانه های بارداریه
ولی من که تو درونم دل تو دلم نبود تا ساعت 5 بعداز ظهر بشه
و بابا جون جواب آزمایشم رو بگیر می گفتم
نه خاله جون من باردار نیستم انتظار کلافم کرده بود
ساعت کند می گذشت
خاله جون آمد بابایی رو بیدار کرد
گه بر سر کار واسرار کرد بابا بره برام تست بگیره
وقتی دیدم خاله جون دیگه تحمل نداره منم لو دادم
و عکس بی بی چکم رو به خاله جون نشون دادم
مامان جون تمشکم اون لحظه
اشک شوق تو چشمهای هر سه ما خودش رو نشون
میداد بدون هیچ اختیاری همدیگر رو بغل کردیم
و خاله جون آمدنت رو به من وبابا تبریک گفت
وخدا رو بارها وبارها شکر کردیم
بابا جونی زحمت کشید و رفت جواب آزمایش خونم رو گرفت
واییییییییییییییییییییییییییی بار الها هنوز هم باور نمی کنم
عددبتا 65 +++++++++++++++
خودتو جا کردی قربونت بشم تک سلولی من
وبعد به مامان و بابای (بابا جون علی )
و بعد به مامان جونها و بابا جون (خودم ) زنگ زدیم
عزیزم همه از وجودت غافلگیر شدن
و ورودت رو خوش آمد گفتن و کلی نصیحتهای مادرانه
واییییییییییییییییییی دلم یه جوری می شه
وبعد خاله هات یکی یکی زنگ زدن و تبریک گفتن
و بعد زن دایی جون ناصر(خان دایی جون شما )
که خودش هم یه نی نی ناز تو دلش داره زنگ زد
وایییییییییی شیرینم این روز به یاد مادنی ترین روز دنیاست
واما امشب اولین شبی هست که
حضورت در میان خونمون احساس می شه
عشقم امیدم ایییییییییی همه ی هستیم
بمان تا عاشقانه هایم را برایت زمزمه کنم
دوســـــــــــــــــتــــــــــت دارم