تردیددربودن ونبودنت ......
سلام عزیزم خوبی قربونت بشم
حالم اصلاخوب نیست نمیتونم واست توضیح بدم
امروزرفتم سونوگرافی دوباره همون حرفاروزد
ساک حاملگی دوبرابرشده اماازشما کوچولوی مامان خبری نیست
مامانی چراایقدر ناز میکنی
چرا من وباباجون رو اینقدر ناراحت و اذیت می کنی
عصررفتم پیش دکتر (باغبان )حالم ازاونی که بودبدترشد
میگهاگه هفته دیگه دیده نشی یعنی حاملگی پوچ وایییییییی خدایا
وقتی دکتر داشت باهام حرف میزداشکهام سرازیرشده بود
عزیزم باورم نمیشه اصلانمتونم باورکنم که نباشی
ولی من نادامیدنمی شم خداخیلی بزرگترازاین حرفهاست
اون صدای منوشنیدکه توروبهمون دادعزیزم
مگه میشه باورم نمیشه نه غیرممکنه
پس این همه حالت تهوع وبیقراری واسه چیه
شکم مامان جونی هم بزرگ شده
نه عزیزم شماهستی من میدونم تاهفته دیگه صبرمیکنم
خدابزرگه آره بزرگ ترین گناه ناامیدیه
ومن بادلی پراز عشق مادر بودن دل به بودنت می بندم
ومی دانم که آمده ایی و برای من که با وجود تو نام مادر را هدیه گرفتم
می مانی
مامان جون من وبابا عاشقتیم تا ابد