خوش آمدی میوه ی عمرم .......
سلام جوجوی من
خوش اومدی ثمره عشق من وباباجونی
دیشب اومدم خونه خاله حالم اصلا خوب نبود
باباجونی هم سرکارمشکل پیداکرده بود
ازطرف دیگه نگران شما بودم الهی فدات شم
خاله جون دید خیلی نگرانم حالم بدبود باباباجونی وخاله
وصدالبته به اتفاق شما رفتیم سونوگرافی رنگی عارف
واییییییییییییی مامانی نمی تونم توضیح بدم چقدر نگران بودم
فقط زیرلب صلوات می فرستادم ونذرونیاز می کردم
باباجونی خیلی نگران بود منم که میدید آروم قرار نداشت
هرچی شوخی می کرد که من بخندم
وحواسم پرت شه استرسم کمتر بشه
ولی من حالم خیلی بدتر ازاین حرفها بودددددددددددد
وقتی نوبتم شد به اتفاق خاله باهم رفتیم داخل اتاق
خاله پشت پرده انتظارمی کشید
دکترمانیتور روبه روم روشن کرد
مامانی دل تودلم نبود توی اتاق آرامش مطلق بود
اقای دکترهاشمی شروع کرد به پرستار ......
وای خدایا می بینمت عشقم همه ی امیدم
اره هستی : هستی : هستی من :من دیدمت مامان جون
الهی مامان فدات شه الهی قربونت بشم
سریع ازدکتر پرسیدم ضربان قلب داره
دکتر سکوت کرد بعد بایک مکث طولانی
گفت اره صحیح سالمه
دست خودم نبود زدم زیر گریه یهو دکتر گفت اروم باش
اینطوری نمی تونیم ببینیمش
اره من شما جوجوی مامانی رویه دل سیر دیدم
الهی فدات شم اون لحظه زیباترین ثانیه های زندگیم روتجربه کردم
ازتخت اومدم پایین خاله جون بغل کردم دوتایی زدیم زیرگریه
باهم ازاتاق اومدیم بیرون باباجونی نشسته بود
آتنا جون دخترخاله روبغل کرده بود
تامن وخاله روبااشکهای سرازیر دید نمی دونی چه حالی شد
اشکام فرصت حرف زدن نمیداد
خاله گفت علی جون سالمه من که گفتم سالمه
نتونستم چیزی بگم رفتم توحیاط زدم زیر گریه
باباجونی اومد دستامو محکم گرفت
گفت من گفتم سالمه جیگر حالادیگه گریه نکن
خداروشکر صحیح سالمه
بعدپرستارصدام زد باباجونی رفت جواب وگرفت
اشک شوق توچشمای همه مون بود
بعدهمه باهم به اتفاق مهدی آقاشوهرخاله زهره رفتیم بیرون
میدونم بودی جوجوی مامان ودیدی چقدر خوش گذشت
اره فدات شم حضور میوه عشقمونوبا باباجونی
باخانواده خاله جونجشن گرفتیم
خدایاشکرت شششششششششششششکککککککککککککرت
همه این لحظه های قشنگ از لطف وعطوفت شماست خدا جونم
خدایاهمه این خنده هاوشادی هاروازتودارم
خدایا سجده شکر بجامیارم ازوجودفرزندی که در وجودم نهادی
وبرمن لقب مادر هدیه دادی
خــــــــــــــــــــدا جــــــــــــــــــــون دوســـــــــــتـــــــت دارم