امروز من وجوجو.......
سلام مامان جونی خوبی فدات شم اگه ازحال مامانی جویایی عزیزم مامانی یه روز خوبه یه روز بد توی دوران بارداری مامانی تااین لحظه روزجمعه ای که گذشت یکی ازبدترین روزهام بود مامانی ازصبح که چشامو بازکردم تاشب ازدل پیچه .........دل درد.............حالت تهوع...................... صبح زندایی ناصرزنگ زد دیدحالم خوب نیست گفت بیاخونه عزیزجون منم به یک سختی خودمو خونه عزیزجون رسوندم هرکار کردم اونجا هم طاقت نیاوردم وبرگشتم خونه مامانی خیلی حالم بدبود همه چیز واسم غیرقابل تحمل بود برعکس اون ر...